سرویس سیاست مشرق - " قویترین کشور در منطقه نباید به عنوان هدف اول دنبال شود، بلکه باید منطقه قویتر مد نظر ما باشد، نه اینکه در رقابتهای منطقهای یک کشور بخواهد در برابر کشورهای دیگر منطقه قد علم کند و قدرت خود را به رخ بکشاند و تفرقه و شکاف را بیشتر کند. ما عضو یک خانواده در منطقه مهم خاورمیانه و غرب آسیا هستیم که نمیتوانیم از هم فاصله بگیریم. در یک خانواده قوی است که یک جمع میتواند خوب زندگی کند و نباید چنین باشد که تنها یک فرد در جمع خانواده قوی بوده و بقیه ضعیف باشند."
این بخشی از سخنرانی رییس جمهور محترم، جناب روحانی، ۱۲ تیرماه در همایش بینالمللی مقابله با گرد و غبار در تهران بود، که بیش از باقی بخش ها بازتاب رسانه ای پیدا کرد. ایشان افزود:
"امروز باید به فکر منطقه قوی و قویتر باشیم و بایستی رقابتهای مخرب و نابجا را کنار گذاشت شعله جنگها و رقابتهای منطقهای نه تنها در دنیای سیاست مخرب است بلکه طبیعت را نیز تحت تأثیر قرار داده و گرد و غبار را هم فراگیر خواهد کرد."
رییس جمهور گزاره "منطقه قوی به جای کشور قوی" را برای اولین بار مطرح کردند که به نظر می رسد محتاج تفصیل و توضیحات بیشتری بود که شاید در آینده این مهم از طرف ایشان صورت گیرد.
اما منظور از «منطقه قوی» چیست؟ چنین ترمی در متون اکادمیک و محافل نظری علم سیاست و روابط بین الملل نداریم. احتمالا منظور تشکیل «ائتلاف های منطقه ای» است که اصولا هیچ کشف جدیدی نیست و دهه ها قدمت دارد. پیمان اتلانتیک شمالی(ناتو)، پیمان ورشو، پیمان همکاری شانگهای، پیمان امنیت جمعی تاشکند، شورای همکاری خلیج فارس همه نمونه های از این ائتلاف های منطقه ای هستند.
در هر یک از این پیمان ها، به این گونه نیست که همه کشورهای عضو پیمان از لحاظ قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی در یک سطح باشند. اتفاقا اختلاف سطح بین کشورهای عضو بسیار بالا هم هست.
به واقع، در هر یک از این پیمان ها یک یا دو کشور اصلی به عنوان موتور محرکه حضور دارند که کشورهای دیگر را می کشند. به عبارت دیگر، نقش سرپرستی دارند. نکته این جاست، که مزایای پیمان های امنیتی-نظامی منطقه ای بیش از آن که برای قدرت ای بزرگ باشد، برای کشورهای کوچک تر است که در سطوح پایین تری از قدرت قرار دارند و با پیوستن به این پیمان ها زیر چتر امنیتی قدرت بزرگ تر قرار می گیرند.
ناتو: ایالات متحده، فرانسه، بریتانیا و آلمان
پیمان ورشو: اتحاد شوروی
پیمان شانگهای: چین و روسیه
پیمان امنیت جمعی: روسیه
شورای همکاری خلیج فارس: عربستان
بدیهی است که برای تشکیل هر ائتلاف منطقه ای، باید دست کم یک کشور قدرتمند به عنوان موتور محرکه و اصطلاحا «تامین کننده» پا جلو بگذارد و چنین پیمانی را با کشورهای اقماری تشکیل دهد. موضع کشورهای یک منطقه نسبت به ائتلاف های منطقه ای از سه حال خارج نیست
۱-مستقل ماندن از ائتلاف
۲-پیوستن به ائتلاف های موجود
۳- تشکیل ائتلاف جدید
وضعیت جمهوری اسلامی در حالت کنونی، وضعیت ۱ است. حال اگر طبق دیدگاه رییس جمهور محترم، نیاز به حضور ایران در یک ائتلاف منطقه ای است، قدر مسلم حالت دوم، یعنی پیوستن به ائتلاف های موجود به هیچ عنوان نمی تواند مد نظر باشد. تنها ائتلاف موجود از این نوع در منطقه غرب آسیا، شورای همکاری خلیج فارس است. این که جمهوری اسلامی ایران بتواند عضو ائتلافی شود که اصولا فلسفه وجودی تشکیل آن در مقابله با قدرت و نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران بوده است، نوعی تناقض و نقض غرض برای این پیمان آن است. جمهوری اسلامی تنها زمانی می تواند عضو شورای همکاری خلیج فارس باشد، که دیگر ماهیتا جمهوری اسلامی، یعنی تنها حکومت شیعی در کل دنیا نباشد، دست از حمایت از مظلومان عالم بردارد، و هیچ مسوولیتی در قبال شیعیان در فراتر از مرزهای خود نداشته باشد، با آمریکا و رژیم صهیونیستی به مصالحه برسد. اصولا تشکیل این پیمان، به زمان اوج گیری جنگ ایران و عراق در اردیبهشت سال ۶۰ باز می گردد، و این شورا به طور کامل پشت سر صدام حسین قرار گرفت و به تامین کننده مالی اصلی جنگ رژیم بعث با ایران تبدیل شد. حتی در همین شورای همکاری، فقط کافی بود که کشوری مانند قطر، اندکی ساز ناکوک با کشور محوری پیمان یعنی سعودی، بزند تا در عرض یک شب مغضوب واقع شود و در معرض تهدید حمله نظامی یا کودتا از جانب موتلفان دیروز خود قرار گیرد.
فرض ما این است که نظر رییس جمهوری محترم، شق سوم، یعنی تشکیل ائتلاف منطقه ای جدید است. در این صورت سوال اصلی این است که جمهوری اسلامی با کدام کشور یا کشورها می باید و می تواند وارد ائتلاف شود؟ تشکیل ائتلاف نظامی-امنیتی مستلزم ان است که کشورهای عضو دارای اختلافات مبنایی با یکدیگر نباشند و منافع امنیت ملی ان ها با هم در تقابل نباشد. از سوی دیگر، کشورهای عضو باید دارای سطحی حداقلی از اشتراکات سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک باشند. کشورهایی که در یک منطقه خاص، در وضعیت رقابت برای نفوذ هستند، نمی توانند با یکدیگر ائتلاف نظامی تشکیل دهند(مثلا ایران با ترکیه، یا ترکیه و عربستان). کشورهایی که با یکدیگر اختلافات ایدئولوژیک دارند، به طرق اولی، به هیچ عنوان در ائتلاف قرار نمی گیرند(مثال ایران با رژیم صهیونیستی، ایران و سعودی، چین با ژاپن). کشورهایی که با هم اختلافات ارضی و سرزمینی دارند، یا نسبت به بخشی از خاک یکدیگر ادعا دارند، نمی توانند با هم ائتلاف تشکیل دهند(ایران و امارات متحده، ارمنستان و آذربایجان، روسیه و اوکراین، چین و ژاپن) و این فهرست را می توان همچنان ادامه داد.
از سوی دیگر، رییس جمهور محترم که این اصطلاح مبهم و کلی را به عنوان یک رویکرد مطرح می کنند، باید دست کم به مبانی و پایه های حوزه روابط بین الملل تسلط داشته باشند. قدرت(به ویژه قدرت نظامی)، از نوع منابع بی پایان نیست که قابل توزیع عادلانه باشد و همه سهم گیرندگان از ان هم از این تقسیم راضی باشند. قدرت بر مبنای تعریف ذاتی خود، امری «نسبی» است و از «عدم تساوی» و «عدم توازن» ناشی می شود. یعنی کشور A در منطقه X، قدرت منطقه ای محسوب می شود، چون نسبت به شماری دیگر از کشورهای ان منطقه، از توانایی هایی برخوردار است و قدرت آن بر آن کشورهای «می چربد». نمی توان از کشو A انتظار داشت که سطح قدرت خود را ثابت نگاه دارد، تا کشورهای دیگر منطقه به ان برسند، و یک «منطقه قوی» تشکیل شود. جدای از این که قدرت، در ذات خود، خاصیت انباشتی و میل به فزونی دارد، وقتی کشوری اجازه دهد که دیگر کشورهای منطقه به سطح قدرت آن برسند، ان گاه دیگر قدرت منطقه ای محسوب نمی شود، چون دیگر نسبت به آن ها برتری ندارد.
با یک مثال، بحث را روشن تر می کنیم. کشور «الف»، دارای یک سامانه دفاع هوایی پیشرفته است که هیچ کدام از جنگنده هایی که همسایگان آن در اختیار دارند، نمی توانند خارج از پوشش دفاعی آن عمل کنند. این وضع، موقعیت ان کشور را به عنوان «قدرت اول منطقه در پدافند هوایی» تثبیت می کند. آن گاه، یکی از همسایگان ان، به نام کشور «ب»، نوعی از جنگنده را می سازد یا می خرد، که بالاتر از برد موشک های رهگیر این سیستم دفاع هوایی پرواز می کند و از همان جا موشک یا بمب خود را بر سر کشور الف رها می کند. این جاست که کشور «الف» موقعیت ایمن خود را به عنوان قدرت اول پدافند هوایی در منطقه از دست می دهد. عقلا و منطقا، این کشور باید به دنبال ارتقاء قدرت پدافند هوایی خود باشد. به عبارت دیگر، این کشور برای حفظ جایگاه خود به عنوان قدرت منطقه ای، چاره ای ندارد که در بخش پدافند هوایی سرمایه گذاری کند تا سیستم های خود را ارتقاء دهد، وگرنه در مجموع، قدرت منطقه ای ان «کاهش» یافته است. منظور ما از میل ذاتی «قدرت» به فزونی، همین است.
از سوی دیگر، قدرت منطقه ای بودن دارای شاخصه هایی است که برخی در همه جای دنیا ثابت هستند، و برخی خاص مناطق معین. تسلیحات هسته ای(موسوم به تسلیحات «استراتژیک»)، قدرت موشکی، قدرت پدافند هوایی، استعداد نیروی زمینی، استعداد خودروهای زرهی، در اختیار داشتن نیروهای ویژه، شمار هواپیماهای جنگنده و ترابری، شمار توپخانه های خودکششی، در اختیار داشتن نیروهای نیابتی، در اختیار داشتن مرزهای آبی و........مصادیقی از شاخصه های قدرت نظامی کشورها هستند.
درباره جمهوری اسلامی ایران می توان قدرت موشکی، نیروی زمینی قدرتمند، در اختیار داشتن نیروهای نیابتی، داشتن موقعیت ژئوپلیتیک سرزمینی(مثلا تسلط بر تنگه هرمز که شاهراه جریان انرژی جهان محسوب می شود)، داشتن اراده، توان و نیروی متخصص برای خودکفایی و بومی سازی نیازهای دفاعی و از همه مهم تر روحیه شهادت طلبی و جهادگری در نیروهای مسلح را به عنوان شماری از شاخصه های قدرت ذکر کرد.
یکی از دلایلی که قدرت های جهانی حاضر به مذاکره با ما در زمینه هسته ای شدند، ترس آن ها از توان بومی غنی سازی ۲۰ درصدی بود. وقتی همه ذخایر اورانیوم ۲۰ درصدی ما به خارج از کشور منتقل و در قلب راکتورهای بتن ریخته شد، به این جا رسید که طرف مقابل مرتب نقض عهد می کند و ظاهرا باکی هم ندارد، چون به خیال خود، دست ما از قدرت واکنش واقعی خالی شده است.
یکی از دلایلی که در تابستان ۲۰۱۲، وقتی در جلسه امنیتی-نظامی رژیم صهیونیستی موسوم به «فوروم ۸»، بحث حمله هوایی به تاسیسات هسته ای ایران مطرح شد، فرماندهان نظامی و امنیتی این رژیم به شدت با نظر سیاستمداران حاضر در این جلسه(نتانیاهو، باراک، لیبرمن) برای حمله مخالفت کردند، هراس عمیق نظامیان اسراییل از نیروهای نیابتی ایران در سوریه و لبنان بود. چون این نیروهای نیابتی، خط مقدم جبهه ضداسراییلی را به در گوش رژیم اشغالگر قدس برده اند. حال فرض کنیم، برای داشتن آن چیزی که برخی مسوولان «منطقه قوی» می خوانند(و ما آن را همان «برجام منطقه ای» ویرایش شده می دانیم)، ما برای رضایت سعودی و رژیم صهیونیستی و امارات و.......ایالات متحده، از حمایت از نیروهای خود در منطقه دست بکشیم و دیگر «محور مقاومت» در کار نباشد، آن گاه در ۲۰۱۸، جلسه «فوروم ۸» صهیونیست ها، مقامات نظامی و امنیتی به همان شدت ۲۰۱۲ با حمله هوایی به ایران مخالفت می کنند؟
فرض کنید با تصویب و اجرایی شدن اسنادی کلانی چون «۲۰۳۰»، آموزش و ترویج فرهنگ جهاد و شهادت در مدارس و کل سیستم آموزشی ما تعطیل شود، و علقه های فرزندان این مرز و بوم با مبانی اصیل مکتب ناجیه شیعه قطع گردد، آیا ۲۰ سال دیگر، کسانی چون «نادر مهدوی» و «بیژن گُرد» در نیروهای مسلح ما پیدا می شوند که با روحیه شهادت طلبی و عشق جهاد با مستکبران، با قایق موتوری به مصاف ناوهای جنگی و بالگردهای آپاچه آمریکایی در خلیج فارس برود؟ آیا «قدیر سرلک»ها و «تقی ارغوان»هایی پیدا می شوند که دل از پاره های جان خون(زن و فرزند و پدر و مادر) ببرّند و رنج و مشقت جنگ در غربت استخوان سوز سوریه را بر خود هموار کنند تا پرچم اسلام و ایران را برافراشته نگه دارند؟ دشمنان ایران می دانند که اگر مهدوی ها، گُردها، سرلک ها، بلباسی ها، ابوحامدها و صدها و هزاران جوان شهادت طلب شیعه نباشد، آن گاه همان می شود که به قول ظریفی، " با فشار یک دکمه، کل توان دفاعی ما را نابود می کنند."
و اما نکته آخر: یک مولفه مهم در تبدیل یک کشور به «قدرت منطقه ای»، داشتن نفوذ منطقه ای از طریق به کارگیری ابزارهای فرهنگی، سیاسی، دیپلماتیک و نظامی است. در این منطق، کشورهایی چون ترکیه، عربستان و حتی کشورهای کوچک و کم جمعیتی چون قطر و امارات متحده عربی حق دارند که با خرج کردن هزینه های سرسام آور، هم شبکه های قدرتمند رسانه ای چون آنادولو، العربیه، الجزیره را برای پیشبرد خطوط سیاسی خود به کار بگیرند، و هم می توانند پول و امکانات، به گروه های تروریستی و مزدوری برای جنگ در خاک کشورهای دیگر بدهند، و حتی مانند ترکیه و عربستان مستقیما نیرو به خاک کشورهای دیگر بفرستند و یا حتی نزدیک به دو سال خاک کشور همسایه را با انواع بمب ها و موشک های اهدایی «کدخدا» به توبره بکشند، چرا که همه این ها در چارچوب کسب «قدرت و نفوذ منطقه ای» در روابط بین الملل، پذیرفته شده و مباح است. اما وقتی پای جمهوری اسلامی ایران به میان می آید، حتی نمی تواند برای همکیشان مظلوم خود در یمن کشتی حامل مواد غذایی ارسال کند، چون وزیر خارجه «کدخدا» با یک تماس، مراتب نگرانی خود را از آزرده شدن روح برجام به وزیر خارجه ما ابلاغ می کند و کشتی امدادی ما سر از جیپوتی در می آورد!
ترکیه می تواند به بهانه حمایت از اقلیت کم شمار ترکمن های سوریه، هم دار و دسته شبه نظامی به راه بیاندازد، هم نیروی زمینی خود را به خاک کشور دیگر بفرستد و هم جنگنده روسی را که با دعوت رییس جمهور قانونی سوریه در حال بمباران مواضع تروریست هاست، سرنگون کند. اما وقتی پای جمهوری اسلامی ایران به میان می آید، حتی نباید از شیعیان مظلوم بحرین حمایت زبانی و دیپلماتیک کند، چون به زعم دستگاه دیپلماسی ما، موجب آزردگی کشور «دوست و برادر» عربستان سعودی می شود!
ارتش مصر از شمال آفریقا می تواند برای سرکوب حوثی های یمن، به امر عربستان، نیروی زمینی اعزام کند، ولی جمهوری اسلامی می بایست تا همین دو سال پیش باید شهیدان مدافع حرم خود را به صورت ناشناس و در غالب مستندساز، خبرنگارو ......که در اثر تصادف یا سانحه جان خود را از دست دادند، تشییع جنازه می کرد تا یک وقت به تریج قبای کشورهای مدافع تکفیری ها برنخورد. برادر شهید بزرگوار«حاج اسماعیل حیدری»، شیر خستگی ناپذیر جبهه های دفاع مقدس و دفاع از حرم، در مصاحبه با «دفاع پرس»(۲۱ بهمن ۱۳۹۳) پرده از حقیقت تلخی برداشت:
"روزی که پیکرش را به امامزاده عبدالله آمل آوردند، مسئولان گفتند: از مسجد امام رضا(ع) و بی هیچ سر و صدایی او را تشییع میکنیم و کسی نباید بفهمد که او در سوریه به شهادت رسیده است....عکسهایی نیز از او با لباس سرداری از تهران آورده بودند. وقتی عکسها را دیدم فهمیدم که حاجی سردار بوده است و او هیچ وقت به من که برادرش بودم نگفت. آن عکسهایی را هم که خودشان آورده بودند، اجازه ندادند در دست بگیریم. پیکر حاج اسماعیل با مظلومیت تشییع شد. سال قبل که به تهران رفته بودیم. در برنامه ای سردار جعفری را دیدم. از او گله کردم که سردار برادر ما شهید مدافع حرم است اما او مظلوم مظلوم است. به ما میگویند نگویید که در سوریه شهید شده است."
باید خدمت کسانی که می فرمایند " امروز باید به فکر منطقه قوی و قویتر باشیم و بایستی رقابتهای مخرب و نابجا را کنار گذاشت"، عرض کرد که سخنان «ارمانگرایانه» و ایده آلیستی شما زمانی با واقعیت انطباق می یابد و از حالت جملات انشاگونهی «بیایید همه با هم خوب باشیم»، خارج می شود که دست کم «اعضای دیگر خانواده»(به تعبیر ایشان) دست کم حدی از نفوذ و قدرت منطقه ای را برای کشور ما مشروع و به حق بدانند. وقتی در نقطه مقابل، کشوری به خود حق می دهد که هر کجا که از شیعیان اثری هست، نیروی نظامی برای سرکوب آن ها گسیل کند، پولِ به ویرانی کشاندن سوریه را با گردنفرازی و افتخار پرداخت کند، برای تحریک طرف مقابل قرارداد صدها میلیاردی اسلحه با دشمن ان ببندد و دست در دوش یکدیگر رقص شمشیر کنند، تیم تروریستی برای ریختن خون شهروندان آن کشور اعزام می کند(و ده ها جنایت و فضاحت دیگر)، ولی کوچک ترین حق مشروع، حتی برای حمایت دیپلماتیک از مظلومان هم کیش و آیین خود در منطقه برای ما قایل نیستند، صحبت از «منطقه قوی» به جای «کشور قوی»، نوعی خودفریبی است.
هر گفتگویی، دست کم دو طرف دارد. گفتگو و تعامل، کنش هایی دست کم دوجانبه هستند. در برابر منطقی که می گوید "دیگر وارد گفتگو با ایران نمی شویم»، «مشکل ما با اعتقاد ان ها به مهدی(عج) است»، «جنگ را به داخل ایران می کشانیم»(اظهارات صریح بن سلمان در مصاحبه شبکه السعودیه)، آیا جایی برای تعامل و گفتگو باقی می ماند؟